فرشته از خدا پرسید:چرا برایشان باران نمی فرستی؟
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!
فرشته از خدا پرسید:چرا برایشان باران نمی فرستی؟
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!
فرشته از خدا پرسید:چرا برایشان باران نمی فرستی؟
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!