جهان کوچک من


پست شده در يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۹
views : ۹۶
Publish at : ۱۱:۰۵
Follow Me

خاطره کلاس اول

آلا  (alileh)

من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.

من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۹
views : ۹۶
Publish at : ۱۱:۰۵
Follow Me

خاطره کلاس اول

آلا  (alileh)
خاطره کلاس اول

من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.

من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.

آلا  (alileh)

من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.

من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.

Notes ۰
خاطره کلاس اول

خاطره کلاس اول

آلا  (alileh)
خاطره کلاس اول

من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.

من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.

من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.

من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.

Notes ۰
۰ عدد کامنت تا به حال ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی