خاطره کلاس اول
من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.
من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.
خاطره کلاس اول
من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.
من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.
من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.
من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.
خاطره کلاس اول
من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.
من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.
من کلاس اول دانش آموز فعالی بودم و چون مدیریتم خوب بود همیشه وقتی معلم مان کاری داشت مدیریت کلاس را به من میداد.
من خیلی دوست داشتم که به بچه هایی که وضعیت درسی شان خوب نیست کمک کنم تا وضعیت شان بهتر شود. من معلمم را خیلی دوست داشتم.تا یک روز که:شیفت صبح بودیم،هنوز معلممان سر کلاس نیامده بود منم به دوتا از بچه ها که درس شان ضعیف بود با خط کش حرف های پوستر را نشان می دادم و آنها می بایست به من میگفتند که چه حرفی است. ولی یکی از بچه ها گفت من به یکیشون میگم تو به یکیشون بگو من خط کش رو کوبیدم به میز وگفتم نه ولی خط کش خورد به دست دوستم وای شروع کرد گریه وزاری . منم که خدا خدا می کردم معلم نیاد،وای معلم اومد گفت چی شده کمی منو دعوا کرد ولی خب من قصد کمک داشتم دست خودم نبود دیگه کمتر دوستش داشتم معلم خوبی بود اتفاقا اون روز خودش کار داشت و بعد اون قضیه مدیریت کلاس را به من سپرد.